تاریخچه ای از آواز ایرانی

  • تاریخ ایجاد: 29 مرداد 1401

آوازخوانی

 شعر و موسیقی

موسیقی و شعر از دیرباز با یکدیگر توام بوده اند. هر چه فن موسیقی ترقی کند، احتیاجش به شعر کمتر می شود تا وقتی که بتواند بی کمک آن از عهده ی بیان منظوری برآید؛ ولی هیچگاه از ا ن بی نیاز نخواهد بود، به خصوص در کشور ما که هنوز هم شعر جزءِ لاینفک موسیقی است و همواره کلمه ی ساز و آواز با هم به کار برده می شود. در این که کدام از دو هنر شعر و موسیقی به هم محتاج تر می باشند، قدما زیاد بحث کرده و به این نتیجه رسیده اند که شعرِ بی آهنگ، کامل، ولی موسیقیِ بدون شعر از بیان مطلب عاجز است. چنان که امیر خسرو دهلوی را به عروس تشبیه کرده و نغمه را زیور آن دانسته است.این طرز تفکر برای آن است که موسیقی ما یک صدایی بوده و کاملا از عهده ی بیان مقصود بر نمی آمده است. به این جهت شعر را به کمک گرفته است تا در پرتو آن بهتر بتواند جلوه گری کند. اما چنان که نوشتم هر چه فن موسیقی ترقی کند، این نیازمندی کمتر می شود. چنان که موسیقیِ سنفنیک اروپایی هیچ احتیاج به شعر ندارد و کسانی که این نوع موسیقی را خوب درک می کنند، می توانند ساعت ها خاموش بنشینند و تنها به نواهای ارکستر گوش دهند و هزاران مناظر زیبا و حکایات شیرین از خلال زیرو بم های آن بشنوندو ببینند. اما موسیقی وقتی فقط از یک نغمه تشکیل شود و هنر نوازندگی هم در اثر کمیِ جنبه های علمی، محدود باشد، زودتر شنونده را خسته می کند و تنها شعر می تواند جبران این نقص را بنماید؛ به خصوص اشعار غزل که رابطه ی بسیار نزدیک با نغمات ملی ما دارد و اوزان آن را با ضرب های موسیقی ما بستگی و الفت قدیم می باشد. به همین مناسبت مهم ترین رکن موسیقی ایرانی را باید آواز دانست که هنوز هم این پیوستگیِ دیرین برقرار است.

نکته: برای دیدن همه دوره های آموزشگاه موسیقی چکاد به این صفحه مراجعه کنید.

آواز

شنوندگان موسیقی ایرانی وقتی آواز را می شنوند، توجه کامل به شعر دارند که معنی و مفهوم آن را درست درک کنند و گویی این تفاهم وقتی شعر با نغمه ی موسیقی خوانده می شود، به حد کمال می رسد. ولی تعجب میکنم با این حال چرا اکثر خوانندگان قدیم، آنقدر که توجه به چهچهه و غَلت و تحریر داشتند، متوجه صحیح ادا کردن الفاظ نبودند؛ چنان که صفحاتی که از آواز آنها در دسترس می باشد بهترین شاهد این مطلب است. شاید بی سوادیِ اغلب خوانندگان که خود به رستی معنی شعر را نمی فهمیدند، یا هنر بلند خواندن که رسم زمانه بود و خواننده کم تر می تواند در اوج، کلمات را درست ادا کند، یکی از موجبات این سبک شده است. برعکس در میان آواز خوان های گذشته هر کدام سواد بیشتر داشته و مقصود شعر را بهتر درک کرده و کم تر فریاد کشیده اند، آوازشان هم مطلوب تر است. به ظور کلی می توان گفت: آن ها که در مکتب تعزیه تربیت شده اند، بیشتر علاقه به بلند خواندن داشته اند و سبک خواندنشان هم امروز مطلوب ما نمی باشد.

خوانندگان قدیم

موسیقی دان ها و مخصوصا خوانندگان مسن امروز، نام بسیاری از آواز خوان های قدیم را می برند که در موسیقی استاد بوده اند؛ یا آن ها را دیده و صدایشان را شنیده و یا چون در دوره ی جوانیِ آنها نمی زیسته اند، وصف آنها را از استادان خود شنیده اند. از خوانندگانی که  قدیم تر بوده و موسیقی دان های معمر امروز نیز آنها را ندیده اند، اشخاص زیر را نام می برند که در آواز مهارت داشته اند: از اصفهانی ها درویش حسن که شاید گوشه ی حاجی حسنی که در اغلب دستگاه ها نواخته می شود از او باشد. همچنین میرزا حسن خاکی بزرگ و میرزا ابراهیم خاکی کوچک و رحیم زری باف و رحیم خواجویی که در اواخر عمر گوشش سنگین شده است. همچنین ابراهیم آقاباشی که سید رحیم و نایب اسدالله نی زن و علی خان دهکی (پسر حسین دهکی بازیگر) شاگرد او بوده اند. از شهرهای دیگر، دامراد که می گویند همایون را کسی به آن خوبی نخوانده و مولا موسی مرد رشتی و حسین درشکه چی رشتی و حسن خان فکلی و آقاجان ساوه ای، استاد حاجی ملا کریم جناب قزوینی و حاجی حکیم تهرانی و صادق خان نواب.

متاخرین

ازین طبقه سید عسگر(علی اصغر؟) کردستانی و شهاب اصفهانی را نام می برند. دیگر میرزا حسین ساعت ساز اصفهانی و اسدالله خان خازن الممالکی که با منتظم الحکما (نوازنده ی سه تار) مانوس بوده و صدای بم گیرنده ای داشته و میرزا شکرالله خمسه ای خواننده ی میرزا غلام رضای شیرازی (نوازنده ی تار).

همچنین سید رحیم دیگر معاصر سیدعبدالرحیم اصفهانی و زمان برادر عیسی آقاباشی و میرزا حبیب اصفهانی (معروف به حبیب شاطر حاجی) که در جوانی بیمار و صدایش خراب شد، ولی قبلا صوت دلنشینی داشته است. وی با عارف نیز مانوس بوده و استاد علی نقی وزیری و را در پنجاه سال قبل در اصفهان دیده و از حُسن سلیقه اش تعریف می کند. همچنین جناب دماوندی که چند صفحه از او به یادگار مانده و حسن قصاب لحنی و حسین علی نکیسا که تعزیه خوان بود و در آواز خوانی به سبک بزم نیز مهارت دارد و چد صفحه از او موجود است. از استادان به نام آواز سه تن را ذکر می کنند که اینک جداگانه از هر یک نام می برم:

1.شیخ محمود خزانه که طاهرزاده او را در منزل عمادالکتاب در حدود 45 سال قبل دیده است. عماد سنتور می زد و شیخ محمود با اینکه پیرمرد بود با صدای پست، افشاری خوانده و بسیار خوب از عهده برآمده است. گویند مردی بود مستغنی و دارای عفت نفس. موسی معروفی از قول مقبل دیوان چنین حکایت می کند که ناصرالدین شاه وصف شیخ محمود خزانه را شنید و به استماع آواز او اظهار اشتیاق کرد و به حاجب الدوله گفت موجبات این کار را فراهم آورد. باید گفت این مرد هنرمند واقعی بوده و قصد هنر فروشی نداشته است. می گویند بعدها ناصرالدین شاه به او گفته بود در ایام رمضان در یکی از مساجد مناجات کند و این پیشنهاد، موجب آزردگی خاطر او شد. چنان که شهرت دارد، دندان های خود را کشید تا مجبور به انجام تقاضای پادشاه نشود. در هر حال نامبرده به نام یکی از بزرگ ترین استادان فنّ آواز شهرت یافت و از احاطه ی او در علم موسیقی نیز گفته های بسیار شنیده ام.

2.سید عبدالرحیم اصفهانی، طاهرزاده می گوید: او سواد حسابی نداشت، ولی بنان الملک که اهل ذوق و شعر شناس بود، غزل های خوب را نخبه کرده به او داده بود و او هم به خوبی آن ها را از حفظ داشت و این خود برایش مزیتی به شمار می رفت. وی تنها خواننده ای است که طاهرزاده روش او را قابل اقتباس دانسته است.

3.علی خان معروف به نایب السلطنه که او را علی خان عضدالملکی یا علی خان حنجر دریده هم می گویند. وسعت صدایش زیاد بود و از بم تا زیر را پر طنین و خوب می خواند. به دستگاه های موسیقی کاملا احاطه داشت. می گویند آقا حسین قلی بسیار به او احترام می گذاشت و او را استاد کامل می دانست. در میان خوانندگان گذشته، تنوع تحریرش از همه بیشتر بود. آهنگ های ضربی می خواند و در آوازِ ضربی خواندن هم خوش سلیقه بود. کمی نی می زد ولی سواد شعری نداشت. چند صفحه از او باقی است. فرزندش موسوم به ااصغر تجلی نیز خوش آواز بود.

از این سه تن که بگذریم، استادی که در سبک خواندن بسیار سلیقه به خرج داده و ابتکاراتی کرده، سید حسین طاهرزاده اصفهانی است.

بیشتر بخوانید : مقدمه ای بر آواز ایرانی و روش تدریس آن

طاهرزاده

در سال 1261 (1300ه.ق.) در اصفهان متولد شد. این که می گویند صدا ارثی است در مورد او این طور نبوده، زیرا پدرش صوت نداشته و خواننده نبوده است. سید حسین می دانست که صدا دارد. روزهای جمعه با هم درسان خود به کنار زاینده رود می رفت. مردم اهل ذوق در گوشه و کنار، ساز و آواز داشتند. وی آهنگ ها را از خوانندگان اقتباس کرده می خواند و چون صوتی ملیح داشت و هنوز به حد بلوغ نرسیده بود، زن ها به دورش گرد می آمدند و او را به خواندن تشویق می کردند و این خود وسیله ای بود که او درک کند حنجره اش گرم و آوازش در شنوندگان موثر است.

آمدن به تهران

در سن 17 سالگی به تهران آمد. در آن موقع اهل تهران روزهای جمعه به شهرری (حضرت عبدالعظیم) می رفتند که هم زیارت کنند و هم در مزارع اطراف که در فصل بهار باصفا و طربناک بود گردش نمایند. در آن زان چند باغ در آنجا بود که همه کس می توانست به تفرح خاطر بپردازد. آ ن روز که سید حسین به گردش رفته بود، تنها ماند. به خواندن شروع کرد، همین که یکی دو شعر خواند، چند تن کم کم به او نزدیک شدند و یکی از آنها جلو آمده سلام کرد. سید حسین با او که اصفهانی بود آشنا شد و یکی دو مرتبه هم به منزلش رفت.

یکی از روزها که به خانه ی او رفت، جوان برازنده ی خوش چهره ای آنجا بود که معلوم شد حسام السلطنه است و ویولن هم می زند. این دو جوان که هر دو سری پر شور داشتند به به زودی با هم مانوس شدند و اوقات فراغت را با هم می گذراندند. طاهرزاده در آن موقع آوازها را می خواند، ولی به دستگاه ها زیاد وارد نبود. حسام السلطنه که ردیف را مشق کرده بود، ویلن می زد و سید حسین فرامی گرفت. در آن زمان یک نوع دستگاه به ایران آمده بود که آن را فونوگراف می نامیدند. صدا را روی لوله های آن ضبط می کردند و همان را می توانستند دوباره بشنوند. حسام السلطنه یکی از این دستگاه ها هم داشت. روزها دو به دو می نشستند، میزدند و میخواندند و لوله می گرفتند. طاهرزاده می گوید: این دستگاه بهترین معلم من بود، زیرا صدای خود را می شنیدم و هر جا نقصی به نظرم می رسید اصلاح می کردم. در حقیقت موفقیت او در مصاحبت حسام السلطنه و لوله پر کردن بوده، زیرا کمتر برای سایر خوانندگان چنین پیش آمدی شده است یا اگر هم شده، حس تشخیص خوب از بد را نداشته اند. زیرا آدمی اصولا خودپسند و خودخواه است، معلوم می شود این صفت در او نبوده و قوه ی استنباط هم داشته که به تدریج خودش منقد و ممیز خودش شده است. پس تا اینجا می توان حسام السلطنه و مخصوصا دستگاه فونوگراف را استادان اولیه ی سید حسین طاهرزاده دانست.

حسام السلطنه از شاهزادگان با ذوقِ خوش گذرانِ ثروتمند بود. وی رفقای صاحب ذوق بسیار داشت. شب ها دور هم جمع می شدند و با ساز و آواز و شعر و رقص، دل خوش می داشتند. چنان که گاه این مجالس شبانه از اتاق به گلخانه یا فضای باغ و چمن و کنار رودخانه کشیده می شد و آنقدر می نشستند تا روشنی صبح درآید. پس پیداست که روز را باید بخوابند. طاهرزاده در این جلسات با مردم صاحب هنری چون میرزا عبدالله و سماع حضور و مجلل الدوله و ناصر همایون آشنا شد و از هر خرمنی خوشه ای چید تا در کار خود ورزیده و ماهر گردید. مجلل الدوله مرد درویش صاحب ذوقی بود که همواره منزلش محل اجتماع برگزیدگان هنر به شمار می فت. طاهرزاده با بیشتر موسیقی دان های معاصر خود در خانه ی او آشنا شد و از آنها کسب فیض کرد.

داستان سید رحیم

اما داستان خواننده ای که معروف است استاد طاهرزاده بوده است:

دوستان طاهرزاده گفتند سید عبدالرحیم اصفهانی استاد قابلی است و شایسته است که طاهرزاده مجلس او را درک کند. خطیب الممالک موجب آشنایی آنها شد و شبی آن دور را با هم رو به رو کرد. سید رحیم می خواند و طاهرزاده دریافت که او تنها کسی است که می تواند استادش باشد. طاهرزاده می گوید: در آن شب میرزا غلامرضای شیرازی تار می زد و به اشاره ی دوستان، من هم خواندم و سید رحیم خاموش شد. نه اینکه تصور کنید آواز طاهرزاده او را از خواندن بازداشت. سید رحیم مضایقه کرد، زیرا فهمید که این خواننده بسیار با استعداد است و نخواست او را به فیض برساند. این همان حس حسادت دیرین اهل هنر است که می خواهند هنرشان با رفتن خودشان خاک شود و دیگری را نوایی نرسد. باری آن شب گذشت، ولی طاهرزاده از پای ننشست و به دوستانش گفت: من نمیتوانم از سید رحیم بگذرم، زیرا او تنها کسی است که مرا به مقصود می رساند. عاقبت راهی پیدا شد که سید رحیم را به دفعات دعوت کنند و او را بر سر ذوق آورند که بخواند و طاهرزاده هم در اتاق مجاور پشت پرده بنشیند و کسب فیض کند. این کار عملی شد و این مجلس ها مکرر اتفاق افتاد تا طاهرزاده به رموز کار واقف شد و از هنر استاد به طور غیر مستقیم برخوردار گردید.

حال مشاهده کنید که هنرمندان قدیم با چه نیرنگ ها از استادان حسود زمانه کسب کمال می کردند. متاسفانه امروز این شوق ها دیده نمی شود و هنرجویان همین که چند به به و آفرین شنیدند، قانع می شوند و مایه ی کافی نمی اندوزند و تصور می کنند استاد باید به دنبال شاگرد بیاید. حتی در مدرسه هم که موجبات کسب هنر فراهم است، اشتیاق هنرجو به آن پایه نمی رسد که استاد را بر سر ذوق آورد.

مسافرت ها

در این هنگام دوره ی مشروطه در رسید و طاهرزاده که به انجمن اخوت پیوسته بود، اولین بار در خانه ی ظهیرالدوله به فیض دیدار درویش خان نایل شد و با او دوست صمیمی گردید؛ چنان که با وی همسفر شد و برای پر کردن صفحه به لندن رفت. این مسافرت در زمان استبداد صغیر (دوره ی سلطنت محمد علی شاه) بود. در این موقع مجاهدین در رشت بودند. به خواهش آنها این هیئت سه شب در آن شهر کنسرت دادند. در مراجعت وقتی به کرج رسیدند، علی نقی خان وزیری که آن موقع افسر قزاق و مامور کرج بود آنها را به چادر خود دعوت کرد و روزی را به خوشی گذراندند. وقتی طاهرزاده و یارانش به تهران رسیدند، مقدمات فتح تهران فراهم شده بود و چند هفته بیشتر طول نکشید که مجاهدین به تهران رسیدند و دوران استبداد صغیر به سر رسید.

طاهرزاده در تمام کنسرت های انجمن اخوت شرکت داشت. همچنین در کنسرت هایی که به نفع امور خیریه برپا می شد و در کنسرتی که به نفع درویش خان داده شد حضور یافت و با آواز دلنشین خود موجب لطف و رونق کنسرت ها را فراهم کرد و هیچ گاه منظورش از موسیقی و شرکت در کنسرت، جلب نفع مادی نبود.

قبل از شروع جنگ بین الملل اول مجددا همراه درویش و سه تن دیگر برای پر کردن صفحه مسافرتی به تفلیس کرد. صفحات سفر لندن را کمپانی “هیزمَستِرزویس” و سفر دوم را کمپانی “داویداوف” پر کرد. بعدا این صفحه ها به برلن فرستاده شد که چاپ شود، ولی به واسطه ی پیشامد جنگ، مقدار کمی از آنها رسید. طاهرزاده معتقد است که این صفحه ها بهتر از صفحات اول است. زیرا می گوید: هوای لندن و مخصوصا دود ذغال که همواره سینه ی مرا ناراحت می داشت موجب شد که صفحات آن سفر خوب نشود.

بیشتر بخوانید: بهترین نوازنده های هنگدرام (هندپن)

سبک طاهرزاده

طاهرزاده تنها کسی است که در میان خوانندگان قدیم سبک ممتازی دارد. تحریرهایش متنوع و توجه کامل به درست ادا کردن شعر به کار برده است. شخصا ذوق و قریحه داشته و چون مرد باسوادی بوده، در انتخاب اشعار و بیان آن دقت نموده است. هرگز به تکرار نغمات علاقه نداشته، چنان که وقتی یک مصراع را دوبار خوانده، هر دفعه آن را به طرزی دیگر ادا کرده است که مستمع را کاملا مجذوب می کند. کلمات زاید بی معنی، مانند “خدا دلم” و “هارا دلی دلی” و از این قبیل که شیوه ی دیرین آوازخوان ها بوده در شیوه ی او مطرود گردیده است. از همه ی این ها گذشته، حنجره اش هم گرمی و لطف خاصی داشته است.

از طاهرزاده پرسیدم که این سبک را از کجا به دست آورد؟فکری کرد و در این چند جمله پرسش مرا پاسخ داد: «گذشتگان دو تحریر بیشتر نداشتند. من سعی کردم تنوع تحریر پیدا کنم.» بعد گفت: «پند لقمان حکیم را که سعدی از زبانش گفته است “ادب از که آموختی ،از بی ادبان” به کار بستم و هرچه دیگران بد خوانده بودند، تشخیص دادم که بد است و تقلید نکردم. همچنین سعی کردم جنبه ی خبری و استفهامی اشعار در موقع خواندن مراعات شود و از همه مهم تر چون با فونو گراف سرو کار داشتم و صدای خود را می شنیدم، در صدد اصلاح نواقص آن برآمدم.» متاسفانه این استاد شاگردی نداشته است. می گفت: «به دختری دستگاه شور را تعلیم دادم که مثل خودم می خواند، ولی ادامه نداد و برای کسی هم نخواند. ابراهیم بوذری چندی از من تعلیم گرفت، ولی نتوانست سبک استاد اولش اقبال آذر را ترک گوید.» به عقیده ی خودش قمرالملوک با اینکه شاگرد او نبوده، ولی مثل اینکه غیر مستقیم از روش او تقلید کرده است. همین تعریف استاد برای درک اهمیت مقام هنری قمر کافی است، زنی که در میان تمام زن ها ی معاصر خود و حتا خوانندگان امروز از همه برتر و والاتر است.

پرسش و پاسخ 0

بحث درباره این مقاله را شما آغاز کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مقالات