آموزش تمبک یا تنبک

اساتید تنبک آموزشگاه موسیقی چکاد

سهیل اله دادیان، مدرس تنبک و دف

مدرس تنبک و دف
چهارشنبه و پنجشنبه

شهرزاد افشار، مدرس تنبک و دف

مدرس تنبک و دف
سه شنبه ها

بحث لغوی

از دکتر ضیاءالدین سجادی

استاد دانشگاه

گفتار یکم

دُمبک، تُنبک، ضرب

نخستین شکلی که از این کلمه به معنی آلت موسیقی مخصوص، یعنی _استوانه ای که پوست به آن کشیده باشند _ در زبان فارسی داریم «تَبَنـگ» (به فتح ت و ب و سکون ن و گاف Tabang) است که معانی چند برای آن شده و آنچه مقصود ماست اینگونه در فرهنگ ها دیده می شود:

لغت نامه ی دهخدا ذیل این لغت به نقل از فرهنگ های دیگر ضبط کرده است:

«آوازی را گویند بلند و تند مانند صدای ناقوس» (برهان)

«آواز بلند و تیز مثل آواز زنگ و صدای ناقوس» (آنندراج، فرهنگ نظام)

«به معنی دف و دهل هم آمده است» (برهان)

«به معنی دف و دهل و تُنـبَک نیز آمده که بازیگران نوازند» (انجمن آراء، آنندراج)

«و نیز به معنی تُنـبَک که بازیگران نوازند» (فرهنگ رشیدی)

«قسمی از ساز بوده مانند دف» (فرهنگ نظام)

در جِد قَرینشانم لیکن به گاه هَزل              من کوس خسروانم و ایشان دف و تَبَنـگ

(سوزنی به نقل فرهنگ نظام)

در ملک تو پسنده نکردند بندگی               نَمرود پشه خورده و فرعون پیس ولنگ

با بندگانت کوس خدایی همی زدند            آگاه نی که کوس خدایی نیست با تَبَنـگ

(سوزنی)

و  «تَبَنـگ» در اشعار سوزنی به همان معنی دف و تُنـبَک است. زیرا در بیت اول می گوید: من در سخن جِدّی قرین و همانند ایشان (حاسدان) هستم اما در هنگام هزل و شوخی، من مانند کوسخسروان و شاهان پرصدا و بلند آوازه هستم و آنان مانند دف و تنبک بازیگران اند. در دو بیت دیگر نیز سوزنی گفته است که نمرود پشه خورده و فرعون پیس و لنگ در پادشاهی تو بندگی را نپسندیدند و دعوی خدایی در برابر بندگان تو داشتند و کوس خدایی می زدند و اما آگاه نبودند که کوس خدایی آنان صدای دف و دهل است و مانند آواز کوس، حقیقی و بلندآوازه نیست.

تمبک

پس از نقل این ابیات از سوزنی در لغت نامه، این بیت از عمید لومکی به نقل فرهنگ نظام ضبط شده است:

دَوری که از تو در سرمستی فزون شود                       آواز کوس باز نداند کس از تَبَنگ

و در این بیت «تَبَنـگ» به معنی آواز بلند و تیز مثل آواز زنگ است یا آواز دهل و دف که آن را با آوازکوس مقایسه کرده و گفته است: در گردش و دور می که مستی از تو در سر می آید و افزون می شود آواز کوس و طبل را از آواز دف و دهل کسی باز نمی شناسد. و در حاشیه لغت نامه هم با شماره (8) ذیل این بیت نوشته است:

«لفظ تَبَنـگ در این شعر ممکن است به معنی دوم باشد پس برای سوم سند دیگر لازم است». (فرهنگ نظام)

مؤلف فرهنگ رشیدی هم این بیت را شاهد دف آورده و در ذیل معنی آواز بلند و تیز مانند آواز زنگ آرد:

«در شعر عمید این معنی نیز توان گفت»

و معنی دوم که صاحب فرهنگ نظام اشاره کرده همان آواز بلند و تیز مثل آواز زنگ و صدای ناقوس است. و برای معنی سوم یعنی «قسمتی از ساز مانند دف» سند دیگری میخواهد.

فرهنگ آنندراج ذیل لغت «تَبَنـگ» نوشته است:

«و به معنی دف و دهل، و تُبـنُگ (به ضم تا و نون) نیز آمده که بازیگران نوازند.»

عمید لومکی (لغت نامه به نقل فرهنگ نظام _ لومکی) گوید:

«ع: آواز کوس باز نداند کس از تُبَنـگ»

سوزنی گفته : «ع _ من کوس خسروانم و ایشان دف و تُبَنگ». و به معنی آواز بلند و تیز مثل آواز زنگ و صدای ناقوس نیز آمده است. و بعد درباره ی «تُنـبَک» (با کاف) نوشته است: «بر وزن جُنبک. در جهانگیری دُهلکی باشد که بازیگران در هنگام بازی و رقص بنوازند و در محاوره سازی است که یک طرفش به خام کشند و یک طرف بسته باشد و پانچه از دو سو به خام کشند دهل است و سند آن در لفظ «تَلَنـگ» در همین باب در فصل لام گذاشت»، میرنجات:

«نوبت تخته شلنگ است حریفان دستی                     تُنــبَکِ ما به تلنگ است حریفان دستی»

در اینجا توضیحی لازم است و آن اینکه «خام» به معنی پوست دباغی نشده است که به یک طرف «تُنـبَک» کشیده می شود. اما در شعر میرنجات کلمه «تُنـبَک» را خود صاحب فرهنگ ذیل این لغت ضبط کرده و در ذیل لغت «تَلَنـگ» که به معنی زدن و نواختن با سر انگشت بر تُنـبَک است همین بیت را به این شکل نوشته: «…تُنـبَک ما به تَلَنـگ است…»

و باز آنندراج «تُنـبَک تعلیم» را این طور شرح کرده: «تُنـبَکی که در وقت ورزش تعلیم کردن کُشتی به شاگردانش، نوازند و این رسم ولایت است». میرنجات:

«در چمن تُنـبَک تعلیم غمت غنچه گل                     رند باغـانی طنبـور نوازد بلـبل»

و باز درباره «تُنـبَک ما به تلنگ است» نوشته: «یعنی ساز است و کوک است. تُنـبَک زدن به معنی انگشت زدن و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته» و «تُنـبَک نواز» را نوشته معروف است:

«شبی عیشی در این فیروزه ایوان              شـده تُنـبَک نـواز مـهـر تـابـان»

 نظیر همین معانی را درباره «خُمِّک» نوشته که: به ضم اول و فتح ثانی مشدد، ف (یعنی فارسی)، به معنی خم کوچک و دف کوچک که چنبر آن رویین تن باشد و آن را نوازند و در «خُنـبَک» گفته خواهد شد. و پس از آن در «خُنـبَک» نوشته است: به ضم اول بر وزن (اردک)، ف (فارسی)، تبدیل «نون» به «میم» است چنانکه در «خُنـب» مذکور شد و آن به معنی دف کوچک آمده که چنبرش رویین تن باشد و دست بر پوست او زنند و صدایی برآید. شیخ نظامی گفته:

«درآمـد به شورش دُم گـاودُم                    به خُنـبَک زدن طاس روئینه خُم»

و بعد اینطور ادامه می دهد:

«در این ایام به «تُنـبَک» و «دُنـبَک» مشهور شده و تبدیل خاء و دال و تاء در فارسی متداول است و خُنـبَک زدن، انگشتان را بر هم زدن گویند و در هر حال خُنـبَک زدن به معنی دست زدن و اظهار فرح و سرور و سرمستی است و گاه افاده معنی طعنه زدنو تماخره کردن نیز می کند». چنانکه مولوی در مثنوی گفته که اولیاءالله صفتشان چنین است:

«در تماشای دل بد گوهران                       می زدی خُنـبَک بر آن کوزه گران»

در برهان قاطع راجع به «تُنـبَک» نوشته است: «تُنـبَک به ضم اول بر وزن اردک دهلی باشد دُم درازکه از چوب و سفال سازند و بازیگران در زیر بغل گرفته بنوازند». و آقای دکتر معین در حاشیه نوشته اند:

«ظ: مُصحّف تَبَنـگ»از این حاشیه و از شرح آنندراج چنین برمی آید که «تُنـبَک» و «دُنـبَک» تغییری است از همان «تَبَنـگ» و این کلمه اَشکال دیگری هم در فارسی پیدا کرده که از آن جمله است: « طُنـبَک»، «تُمـبَک»، «دُمـبَک» و نیز «تُنـبیک» و «تُنبوک». (فرهنگ فارسی دکتر معین)

و این نکته هم قابل ذکر است که در فرهنگ فارسی دکتر معین ذیل «دُنـبَک» اشاره ای به شکل پهلوی کلمه شده و نوشته است: «دُومبَلَگ» (Dumbalag) پس از آن همان شرح برهان قاطع راجع به «تُنـبَک» آمده است و از اینجا احتمال توان داد که «دُمبَک» و «دُنـبَک» از آن تلفظ پهلوی و «تُمـبَک» و «طُنـبَک» تغییر شکل همان «تَبَنـگ» است که ذکر شد.

در فرهنگ سروری که اوایل قرن یازدهم هجری تألیف شده ذیل لغت «تُنـبَک» اینطور نوشته است:

«آن چنبر عمیق که یک جانب آن را پوست خام گرفته باشند تا به وقت کار زنند،

حکیم انوری گوید بیت:

و آنجا که فتد مال تو در معرض قسمت                      تُنـبَک زندو حق طمع ها بگذارد

دُنـبَک و طُنـبَک نیز گویند»

و این بیت که در فرهنگ سروری  از انوری نقل شده جزء قطعات انوری و مصراع دوم آن در دیوانش به این شکل ضبط است: «دُنـبَک زند و حق طمع ها بگزارد». و از اینجا پیداست که «دُنـبَک» و «دُنـبَک زدن» یا «تُنـبَک» و «تُنـبَک زدن» (نقل سروری) در قدیم به کار می رفته است.

اکنون برای نتیجه گیری و تکمیل این بحث شرح فرهنگ فارسی معین را که در ذیل لغت «تُنـبَک» آمده است  نقل می کنیم:

«تُنـبَک Tonbak (=دنبک =طنبک) یکی از آلات موسیقی مانند دهل که از چوب یا سفال یا فلز سازند و در یک سوی آن پوستی نازک کشند و به هنگام نواختن آن را در زیر بغل گیرند و با سرانگشتان نوازند».

آخرین نکته قابل بحث در پایان این مقال درباره «ضرب» است.

ضرب هم که به این آلت موسیقی گفته شده، ظاهراً به مناسبت آن است که اصول ضرب و آهنگ را با آن نگاه می داشته اند زیرا در لغت نوشته اند: «نوعی تُنـبَک بزرگی که مطربان برای نگاه داشتن اصول به کار دارند، آلتی چون نقاره که بدان اصول نگاه دارند، طبلی اصول داران مطربان و ورزشکاران را (لغت نامه) و یک معنی «ضرب» نواختن است. چنانکه مولوی گوید:

«چون سماع آمد ز اول تا کران   مطرب آغازید یک ضرب گران»

و «ضرب اصول» به اصول زدن دستک و انگشت و مانند آن، سعدی راست:

«و به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر  چنان موافق طبع آمدم که ضرب اصول»

(لغت نامه نقل از آنندراج)

و نیز سعدی در همان معنی «ضرب» یعنی اهنگ و نغمه گفته است:

«همچو چنگم سر تسلیم واردات در پیش                   تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم»

برای ثبت نام در کلاس های تنبک به سایت آموزشگاه موسیقی چکاد مراجعه و ثبت نام کنید.

منبع: کتاب آموزش تمبک تالیف حسین تهرانی

رای بدهید

پرسش و پاسخ 0

بحث درباره این مقاله را شما آغاز کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *